زيرباران

 

 

 

 

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

 

 

 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 10 آذر 1398 | 13:44 | نویسنده : الما |

کسب درامد از طریق پاپ اپ

درامد واقعی و عالی،حلال با زیر مجموعه گیری نا محدود و رایگان

 

 

 


موضوعات مرتبط: درامد اینترنتی ، ،

تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392 | 15:32 | نویسنده : الما |

 

 

تو راحس میکنم هردم

 

که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی

 

من از شوق تماشایت

 

نگاه از تو نمیگیرم

 

تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار

 

ولی...افسوس...این رویاست

 

تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم

 

تو با من مهربان بودی

 

واین رویا چه زیبا بود

 

ولی.... افسوس.... که رویا بود

 

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 8 آذر 1392 | 22:26 | نویسنده : الما |

 

داستان عاشقانه جدید

این بار میخوام داستان زندگی پسری که وسط عشق و هوس گیر کرده بود براتون بگم!! پسری با اسم مسیح از تهران بوده که دو دختر به اسم آرزو و محیا دوستش داشتن مسیح پسری خوش قیافه و خوش تیپ بود که هر دختری با دیدنش بهش توجه میکرد و تو ذهن خودش دوست داشت با پسری مثل مسیح دوست باشه و باهاش ازدواج کنه از طرفی ارزو هم دختر زیبا و بامعرفتی بود البته یک سال از مسیح بزرگتر بود و بچه محل مسیح بود دختری باادب و مهربون و دوست داشتنی که دلش پیش مسیح گیر کرده بود و البته دختر مایه داری بود و باباش کارخونه دار بود و از طرفی محیا هم دختر قشنگ و نازی بود و البته بچه سال، چون فقط 14 سال داشت ولی از نظر تیپ و هیکل 18 ساله نشون میداد حالا اختلاف سنیش با مسیح زیاد بود چون مسیح 24 سال داشت آرزو هم 25 سال داشت محیا دختر پایین شهر بود ولی از لحاظ مالی وضعشون خوب بود و روی اتفاق با مسیح آشنا و دوست میشه حالا ازطرفی ارزو زودتر از محیا با مسیح بود بالاخره بچه محل بودند آرزو با مسیح 2 سال میشد که با هم بودند آرزو به حدی عاشق مسیح بود که اگه یک روز مسیح رو نمیدید جوری حالش گرفته میشد که شب چند ساعت باید با تلفن با مسیح حرف میزد و گریه میکرد و مسیح دلداریش میداد تا اروم میشد مسیح هم آرزو رو دوست داشت یک روز آرزو با مسیح رفته بودند بیرون تا اومده بودند از خیابون رد بشند یک موتور با سرعت اومده بود مسیح رو زیر بگیره آرزو مسیح رو هل میده و موتور به آرزو میخوره و میوفته رو زمین مسیح که میبینه آرزو از هوش رفته و صورتش خونی شده اشک از چشماش سرازیر میشه و داد میزنه آرزو چرا اینکارو کردی ؟



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 6 آذر 1392 | 13:32 | نویسنده : الما |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.